هرمان هِسِه آلمانی: Hermann Hesse
(زادهٔ ۲ ژوئیهٔ ۱۸۷۷ - درگذشتهٔ ۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی) ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوییسی و برندهٔ جایزهٔ نوبلِ سال ۱۹۴۶ در ادبیات.
در مورد او بیشتر بدانیم !
من دریافته ام که دوست داشته شدن هیچ و اما دوست داشتن همه چیز است و بیش از آن بر این باورم که آنچه هستی ما را پر معنی و شادمانه می سازد، چیزی جز احساسات و عاطفه ما نیست. پس آنکس نیک بخت است که بتواند عشق بورزد.
از کتاب هرمان هسه و شادمانی های کوچک
برخی از ما فکر می کنیم .
دوام آوردن قویترمان می کند،
اما گاهی قدرت در رها کردن است!
اگر بشر با شر قرین شود به ورطه تباهی میرود و اگر تنها به خیر بگراید از حقیقت واقعی و کلی جهان بیخبر میماند. آدمی تا بدی و ظلمت را فهم نکند، نمیتواند نیکی و روشنائی را چنانکه باید دریابد.
از شیطان نباید گریخت باید او را شناخت و سپس نفی کرد آنگاه نفی او، اثبات درست حقیقت غائی را در پی خواهد داشت.
از کتاب دمیان
شما درونتان یک برکه از عشق دارید.
هنگامی که احساس بدبختی میکنید، هنگامی که در عیبهایتان سقوط کردهاید، در آن برکه ی عشق غسل کنید. خود را در آن برکه ی عشق باطراوت کنید، آن همیشه آنجاست. حتّی اگر هرروز عیبهایتان را در آن برکه بشویید، زلال باقی میماند.
از کتاب سیذارتا
اگر از کسی بدمان میآید
در واقع از چیزی درون آن شخص نفرت داریم که درون خودمان نیز هست.
چیزی که جزیی از ما نباشد ما را درگیر نمیکند !
ما آدمیان نقطه ضعف بسیار شناخته شدهای داریم که وقتی چیزی را از دست میدهیم، به گونهای اغراقآمیز
عزیزش میداریم و چشم پوشی از آن را غیرممکن میدانیم .
از کتاب سفر به شرق
دانش را می توان به دیگری آموخت،
ولی خرد را نه !
برای هر رنجی مرزی وجود دارد که رنج را تنها تا بدانجا راه است. پس از آن یا پایان فرا میرسد و یا رنج دگرگون میشود و رنگ زندگی به خود میگیرد. این دگرگونی هرچند میتواند دردآور باشد، اما در این حال، رنج به منزلهی امید و زندگیست.
- هرمان هسه
- شادمانیهای کوچک
کارل گوستاو یونگ
(آلمانی: Carl Gustav Jung زاده ۱۸۷۵ – درگذشته ۱۹۶۱)
فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیس بود
که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی
تحت عنوان روانشناسی تحلیلی شناخته میشود.
به تعبیر فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کردهاست.» یونگ بعضی از معروفترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کردهاست مانند: ناخودآگاه جمعی، سایهها، پرسونا، عقدهها، آنیما و آنیموس، برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او میتوان به روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ دربارهی زرتشت نیچه، انسان و سمبلهایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روانشناسی و علوم غیبی، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روانشناسی و کیمیاگری، رویاها، زندگینامه من، کتاب قرمز، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻓﺮیدهای است ﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺮﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻏﺮﺍﺰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﻦ ﺣﺎﻝ میﺗﻮﺍﻧﺪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﺮﻮﺏ، ﺩﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺟﺮﺤﻪﺩﺍﺭ ﻨﺪ ﻭ میﺩﺍﻧﻢ هیچگاه ﺣﻮﺍﻥ، ﺧﻄﺮﻧﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻭﻗﺘ ﻪ ﺯﺧﻤ میﺷﻮﺩ ﻧﺴﺖ!
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻦ ﻏﺮﺍﺰ ﺳﺮﻮﺏ ﺷﺪه میﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺮه ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺒﺎﻫ ﺑﺸﺎﻧﻨﺪ!
از کتاب :
#انسان_و_سمبول_هایش
بهتر است بیاموزیم که با خود» شکیبا باشیم تا به نبرد با خود» بپردازیم. اگر انسان ها یاد گرفته بودند پستیِ طبیعت خود را ببینند، جای امیدواری بود که به این شیوه، قادر به درک بهترِ همنوعان خود شوند و دوست شان داشته باشند.
تنها، کاستن از ریاکاری و افزودن به شکیبایی در برابر خود، می تواند نتایج مثبتی برای درک طرف مقابل داشته باشد. زیرا انسان ها به آسانی، گرایش به انتقالِ نگرانی و خشونت, که طبیعت خود آنان را آزار می دهند, بر همنوعان خود دارند.
از کتاب :
#روح_و_زندگی
یک انسان کامل
انسانی ست که از هر دو وجه نگی و مردانگی روحش بهره می برد
اگر قرار است جایی عشق بورزیم
اگر قرار است جایی محکم و استوار باشیم
اگر قرار است یک بحران روحی را به سختی طی کنیم
اگر قرار است جاهایی زیبا پسند و حساس باشیم
در همه موقعیت هانگاه نکنیم که زن هستیم یا مرد
آنچه روحمان تشنه اوست را
ببینیم و حس کنیم و انجام دهیم.
سمیوئل لنگهورن کلمنز
( Samuel Langhorne Clemens)
(زادهٔ ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ - درگذشتهٔ ۲۱ آوریل ۱۹۱۰) که بیشتر با نام هنری اش مارک توئین (Mark Twain) شناخته میشود، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی بود. او شهرت خود را مدیون رمان ماجراهای هاکلبری فین (۱۸۸۵) و ماجراهای تام سایر (۱۸۷۶) است.
در باره ی او بیشتر بخوانید
راز پیشرفت در آغاز کردن است . راز آغاز کردن در آن است که وظایف سخت و پیچیده ی خود را به وظایف کوچکی که قابل مدیریت کردن باشند ، بشکنید و سپس از نخستین آنها شروع کنید !
بیست سال بعد ، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری
تا کارهایی که کرده ای ، بنابراین روحیه ی تسلیم پذیر را کنار بگذار
از حاشیه ی امنیت بیرون بیا ، جستجو کن ، بگرد ، آرزو کن و کشف کن !
وقتی شما نگرانید، یک تصور غیر واقعی از آینده را در ذهن خود ایجاد می کنید و اعتقاد به این تصور، موجب ایجاد احساس منفی در شما میشود.
به عبارت ساده تر، شما بدون هیچ دلیل قابل قبولی، خودتان را از آینده می ترسانید.
نگرانی را از خود دور کنید، ایمان داشته باشید که زمان حلال مشکلات است، در زندگی با امید زندگی کنید و اجازه دهید انرژی های مثبت وجودتان آزاد شود، نگذارید امواج منفی، قدرت فکر و اراده و پشتکار شما را مسدود کند.
مارک توین
الَن دو باتن (به فرانسوی: Alain de Botton)
(زادهٔ ۲۰ دسامبر ۱۹۶۹) نویسنده، فیلسوف و مجری تلویزیون ساکن بریتانیا است. کتابهای او موضوعات مختلفی را به شیوهای فلسفی با تأکید بر ارتباط آن با زندگی روزمره بررسی میکند. دوباتن جستارهایی در باب عشق را سال ۱۹۹۳ منتشر کرد که بیش از دو میلیون نسخه از آن به فروش رفت. از دیگر کتابهای پرفروش او میتوان به چگونه پروست میتواند زندگی شما را تغییر دهد، اضطراب منزلت و معماری شادمانی اشاره کرد.
معمولا وقتی دلخور میشویم انتظار داریم بدون اینکه دلیل عصبانیتمان را بگوییم درک شویم، گویا در این صورت احساس اطمینانمان بیشتر میشود. در واقع هسته اصلی دلخوری ما، درک نشدن بدون توضیح است. ریشه این موضوع به احتمال زیاد به دوران کودکی ما برمیگردد که هرچه میخواستیم گریه میکردیم و نزدیکان وظیفه تشخیص نیاز ما را داشتند.
عشق یک طرفه ممکن است دردناک باشد،
ولی درد امنی است، چون به کس دیگری جز خودمان صدمه نمیزند.
از میلیون ها آدمی که دربین شان زندگی می کنیم
و بیشترشان را به رسم عادت نادیده می گیریم
و بیشترشان به رسم عادت نادیده مان می گیرند
دوسه تایی هستند که توانایی شاد شدنمان را
گروگان می گیرند که از روی بو می شناسیمشان ،
حاضریم بمیریم اما بدون آن ها زندگی نکنیم
اگر حقیقتا عاشق کسی باشیم
به هیچ وجه از او نمیخواهیم که تغییر کند.
یکی از دردسرهای عشق این است که، دستکم برای مدتی
این خطر را دارد که بهطور جدی خوشبختمان کند!
آلن دوباتن
جبران خلیل جبران
(۶ ژانویه ۱۸۸۳ – ۱۰ آوریل ۱۹۳۱) نویسندهٔ لبنانی-آمریکایی و نویسنده کتاب پیامبر بود.
او در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس)
که به خلیل جبران» شهرت داشتند، در البشری (ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان) به دنیا آمد.
چنانچه مایل هستید درباره ی او بیشتر بخوانید
هیچ رابطه ی انسانی وجود دیگری را به تملک خود در نمی آورد.
هر روحی از بنیاد با روح دیگر تفاوت دارد.
دردوستی یا عشق، هر دو روح درکنار هم دستهای خود را برای یافتن چیزی که یک دست به تنهایی قادر به یافتن آن نیست دراز می کنند.
دیشب به خودم گفتم: شعور یک گیاه در وسط زمستان، از تابستان گذشته نمی آید، از بهاری می آید که فرا میرسد.
گیاه به روزهایى که رفته، نمی اندیشد، به روزهایى می اندیشد که می آید، اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد، چرا ما انسان ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر ان چه میخواهیم، دست یابیم؟
چه زیباست
قلبی پیدا کنی
که عاشقت باشد
بی آنکه چیزی از تو بخواهد،
مگر حال خوبت را
از آداب گوش دادن به زن،
آن است
که ابتدا خوب به چشماناش
گوش بسپاری
و آن کسی را که دوست داری،
نصف دیگر تو نیست
او تویی اما جایی دیگر!
با هم باشید امّا بگذارید در با هم بودنِ شما فاصلهای باشد. و بگذارید نسیم در میان شما بورزد.
یکدیگر را دوست بدارید امّا از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید. بگذارید عشق جایی در ساحل روحتان باشد.
پیمانههای یکدیگر را پر کنید امّا از یک پیمانه ننوشید.
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید امّا از یک قرص نان نخورید.
با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید امّا به حریم تنهایی یکدیگر نکنید.
همچون تارهای عود باشید که جدا از هم امّا با یک نوا مترنم میشوند.
قلبهایتان را بههم هدیه کنید امّا یکدیگر را به اسارت در نیاورید. زیرا تنها دستان زندگی است که بر قلبهای شما حاکم است.
در کنار یکدیگر باشید امّا نه چندان نزدیک زیرا ستونهای معبد دور از هم قرار دارند و درخت بلوط و سرو در سایه یکدیگر رشد نمیکنند.
شما به هنگام سختی و نیاز دعا می کنید،
کاش در عین عافیت و در روزهای فراوانی هم دعا می کردید!
هستند کسانی که از آنچه دارند با شادی میدهند، و پاداشِ آنها همان شادیست.
و هستند کسانی که با درد میدهند، و آن درد تعمیدِ آنهاست.
و هستند کسانی که میدهند و از دَهش دردی نمیکشند، حتی شادی هم نمیخواهند و نظری به ثواب هم ندارند؛
اینها چنان میبخشند که در درههای دوردست، بتهای عطر خود را در فضا میپراکند.
با دستِ این کسان است که خداوند سخن میگوید، و از پسِ چشمِ این کسان است که او به زمین لبخند میزند.
شما میتوانید مهرِ خود را به فرزندانتان بدهید، امّا نه اندیشههایِ خود را، زیرا که آنها اندیشههایِ خود را دارند.
شما میتوانید تنِ آنها را در خانه نگاه دارید، امّا نه روحشان را، زیرا که روحِ آنها در خانه ی فرداست، که شما را به آن راه نیست، حتی در خواب.
شما میتوانید بکوشید تا مانندِ آنها باشید، امّا مکوشید تا آنها را مانندِ خود سازید. زیرا که زندگی واپس نمیرود و در بندِ دیروز نمیمانَد.
جبران خلیل جبران
مهانداس کارامچاند گاندی : Mohandas Karamchand Gandhi
زادهٔ ۲ اکتبر ۱۸۶۹/ ۱۰ مهر ۱۲۴۸ خورشیدی – درگذشتهٔ ژانویهٔ ۱۹۴۸/ ۹ بهمن ۱۳۲۶ خورشیدی)
رهبر ی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد.
او در طول زندگیاش استفاده از هر نوع ترور و او خشونت را برای رسیدن به مقاصد رد میکرد.
فلسفهٔ بیخشونتی گاندی که خود نام ساتیاگراها» (در زبان سانسکریت بهمعنای تلاش
و کوشش برای رسیدن به حقیقت و تحتاللفظی: محکم گرفتن حقیقت)
روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذاشتهاست.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۶) را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب مهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام مهاتما گاندی میشناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران تاریخ تلقی میکنند. مردم هند از او با عنوان پدر ملت یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد میکنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.
گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضد خشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق میکرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضد خشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.
گاندی همیشه میگفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نامهای ساتیا (حقیقت) و آهیمسا (ضد خشونت) گرفته شدهاند. او میگفت من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم، حقیقت و ضد خشونت بودن همسن کوهها هستند».
چنانچه تمایل داشید در باره ی او بیشتر بخوانید
من تلاش می کنم .
که از راه خدمت به انسان
و بشریت خدا را ببینم!
زیرا می دانم که خدا.
نه در آسمانهاست
و نه در اعماق زمین!
بلکه خدا.
در وجود هر انسانی نهفته است!
خوشبختی زمانی به وجود میآید
که آنچه میاندیشید.
آنچه میگویید
و آنچه انجام میدهید
با همدیگر در توازن باشند!
من به کسانی که، از مذهب خودشان با دیگران سخن می گویند؛
و آن را تبلیغ می کنند، مخصوصاً وقتی که منظورشان این است
که آنها را به دین خود درآورند، هیچ اعتقاد ندارم .!
مذهب و اعتقاد با گفتار نیست
بلکه در کردار است و در این صورت
عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود.!
شاد کردن
قلبی ، با یک عمل ،
بهتر از هزاران سَری است که
به نیایش خم شده باشد .!
بزرگترین پیروزیهای شیطان
زمانی بدست میآید که
با نام خدا بر لبانش” ظاهر میشود.
انسان نابغه تحسین می شود ،
انسان ثروتمند مورد حسد واقع می شود ،
انسان قدرتمند تایید می شود
اما این فقط انسان باشخصیت است
که از صمیم قلب مورد اعتماد واقع می شود .
اکثر انسانها حتی جسارت دور ریختن لباسهایی که مدتهاست بدون استفاده در کمدهایشان آویخته شده را ندارند، بعد از آنها توقع داریم که باورهای غلطی را که قرن هاست در ذهنشان زنجیر شده است به راحتی کنار بگذارند و دور بریزند!
"جهل" نرمترین بالشی ست که بشر میتواند سر خود را بگذارد و آرام بخوابد!
من ترجیح می دهم نسل بشر منقرض شود تا اینکه ما
پست تر از حیوانات شویم و ن، باشکوه ترین مخلوق خداوند را
وسیله شهوت خود کنیم.
#مهاتما_گاندی
در کانال زندگی زیبا ( لینک در پیوندهای وبلاگ ) می توانید حکایات ، استیکرها و موسیقی های زیبایی را در درسترس داشته باشید.
عرفان نظرآهاری
(زاده۱۷ مرداد ۱۳۵۳ در تهران)، نویسنده و شاعر . و دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی است.
آثار متعددی از او منتشر شدهاست که از آن جمله میتوان به: قلبی بزرگتر از جهان، وای اگر پرندهای را بیازاری، من بیابان همسرم باد، دو روز مانده به پایان جهان، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس، در سینهات نهنگی میتپد، پیامبری از کنار خانه ما رد شد، لیلی نام تمام دختران زمین است، جوانمرد نام دیگر تو، من هشتمین آن هفت نفرم، چای با طعم خدا و … اشاره کرد. کتابهای او به زبان انگلیسی فرانسه، ترکی، کردی، عربی، ژاپنی، ایتالیایی، آلمانی، سوئدی، و هلندی … ترجمه شده. وی تا کنون جوایز بسیاری را از آن خود کردهاست.
از جمله:{جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل و نیز لوح افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (ibby) در اسپانیا و.}.
او یکی از نویسندگان کتاب (داستان صلح) است که در کره جنوبی به چاپ رسیدهاست این داستان تاکنون به ۱۰ زبان ترجمه شدهاست و به صورت موسیقایی با آهنگسازی محمد نصرتی منتشر شدهاست. این اثر موسیقایی مورد حمایت یونسکو است. نظرآهاری هماکنون به تدریس در دانشگاهها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است.
نظرآهاری نگارش پنج عنوان کتاب پژوهشی در ادبیات فارسی با موضوعهایی همچون: عشق، قناعت، عدالت طلبی و ستم ستیزی ارزش زندگی و مرگ و هستی را در پیشینهٔ خود دارد و آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از او منتشر شدهاست، از جمله: راز مرواریدهای شهرزاد، در سینهات نهنگی میتپد، پیامبری از کنار خانه ما رد شد، لیلی نام تمام دختران زمین است، جوانمرد نام دیگر تو، من هشتمین آن هفت نفرم، دو روز مانده به پایان جهان، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس. او در سال ۲۰۰۱ برگزیده نخست کنگره شعر ن شد و پشت کوچههای ابر اثر این نویسنده به عنوان برگزیده جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتخاب شد. نظرآهاری هماکنون به تدریس در دانشگاهها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است.
گفت: دلتنگ کسی هستم که نمی دانم کیست.
گفتم: اگر می دانستی که کیست دیگر عشق و ناامیدی چه معنا داشت!
خدا همان دلتنگی گنگ است همان کسی ست که نمی دانیم کیست.
آدم ها هدف نیستند.
نمی شود تعیین شان کرد.
وسیله نیستند، نمی شود از آنها استفاده کرد.
طرح و برنامه نیستند، نمی شود آنها را ریخت. تصمیم نیستند،
نمی شود آنها را گرفت.
دارایی نیستند، نمی شود صاحبشان شد. مال و منال و ملک و املاک نیستند، نمی شود به نام زدشان. آدم ها موسیقی اند، نواخته می شوند، ما فقط می توانیم آنها را بشنویم.
آدم ها قصه اند، روایت می شوند، ما فقط می توانیم بخوانیمشان.
آدم ها شعرند، سروده می شوند ما فقط می توانیم زمزمه شان کنیم.
اگر روزی دیدی که از دست آدم ها بسیار دلخوری
به این فکر کن که آدم ها را با چه چیزی اشتباه گرفته ای!
آدم ها را بشنو، بخوان
زمزمه شان کن و فراموش نکن که آنها موسیقی اند، قصه اند، شعرند…
لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند و دورها همیشه دور بود. سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در آسمان پر زد، سبک و رها .
سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عادلانه نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمیکردی. من هیچگاه نمیرسم. هیچگاه و در لاک سنگی خود خزید، به نیت نا امیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد؛ چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی و هر بار که میروی، رسیدهای و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی پارهای از مرا .
خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور. سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن”، حتی اگر اندکی
و پارهای از خدا را با عشق بر دوش کشید.
پشت سر هر معشوقی ، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند
پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند
پشت سر هرمعشوقی ، خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت ، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او ، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی ازاینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و برآنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛
قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر
راستی
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
عرفان نظر آهاری
جول اسکات اوستین Joel e. Osteen که در ۵ مارس ۱۹۶۳ به دنیا آمدهاست یک واعظ، کشیش تلویزیونی، نویسنده و کشیش ارشد در کلیسای لیک وود است. این کلیسا بزرگترین کلیسای پروتستان در شهر هیوستن ایالت تگزاس آمریکاست.
خطابههای تلویزیونی او توسط بیش از ۷ میلیون بیننده در هفته و بیشتر از ۲۰ میلیون نفر در ماه در بیش از ۱۰۰ کشور دیده میشود.
او نویسنده هفت کتاب پر فروش نیویورک تایمز است. مردم جهان او را با نام مستعار کشیش خندهرو» میشناسند.
اوستین در سایتش، خود را متعهد به کمک به مردم در تمام حوزههای زندگی که عشق بدون قید و شرط و امید بی پایان برای رابطه شخصی با عیسی مسیح کردهاست.
او در قسمت دیگری در معرفی خودش اظهار داشته که: ما این امید را با دیگران به اشتراک میگذاریم با ارائه نیازهای اساسی غذا، لباس و وسایل پزشکی به کسانی که نیاز دارند. ما از تلویزیون، اینترنت، پادکستها و دیگر فناوریهای جدید استفاده میکنیم تا به دیگران با خبر خوب انجیل برسیم.
چگونه شادی را به زندگیتان تزریق کنید و از تک تک لحظاتتان لذت ببرید؟
برای دستیابی به شادی به معنای واقعی باید افکار و احساسات منفی را از خود دور کنید و دست از گله و شکایت بردارید.
شرایط سخت و بحرانی نقش چندانی در زندگی شما ندارند، بلکه این شما هستید که با باورهای خود زندگیتان را میسازید. شما میآموزید چگونه شادی را به زندگیتان تزریق کنید و از تک تک لحظاتتان لذت ببرید. در این صورت است که خیر و برکت الهی در روزهای زندگیتان سرازیر خواهد شد.
در طول این مسیر باید الهامبخش دیگران باشید و از آنها حمایت کنید. هیچگاه کسی را مورد قضاوت خود قرار ندهید. سعی کنید در زندگی مانند خورشید بر همگان بتابید و منبع گرما و انرژی برای انسانها باشید. همواره به خاطر داشته باشید که زندگی خود را روی موج شادی تنظیم کنید تا بهزودی شاهد خیر و برکت الهی در زندگیتان باشید.
ذهنیت کمبود را رها کنید و ذهنیت فراوانی و وفور نعمت را جایگزین آن کنید.
خواسته حقیقی خداوند این است که شما را غرق نعمت کند.
منطق می گوید:
تا نبینم باور نمیکنم! اما قلبی سرشار از ایمان میگوید: اول باور می کنم و سپس خواهم دید.
شما باید ببخشید تا بتوانید احساس آزادی کنید و به دنبال آن احساس شادمانی و خوشحالی کنید. ببخشید تا بتوانید از اسارت آزاد شوید. ما باید به خاطر داشته باشیم هنگامی که شخصی را می بخشیم، لطفی در حق او نمی کنیم، بلکه در حق خودمان لطف می کنیم. هنگامی که بر روی نبخشیدن کسی اصرار می کنید، با نوعی نفرت در درون قلبمان زتدگی می کنیم. کاری که انجام می دهیم ، در واقع ساختن دیوارهای جدایی است. پیش خودمان فکر می کنیم که در حال محافظت از خودمان هستیم، اما این طور نیست، بلکه خیلی راحت در حال بیرون راندن دیگران از زندگی مان هستیم. در نتیجه تبدیل به افرادی منزوی، تنها، خمود و اسیر در زندانی از انزجار که خودمان آن را ساخته ایم می شویم. این دیوارها نه تنها دیگران را از زندگی ما بیرون می کنند، بلکه مانع ورود خیر و برکت به زندگی مان می شوند.
این اصل را یاد بگیرید که به دیگران تکیه نکنید و برای دلگرمی، تایید، ارزش و اعتبار سراغ خدا بروید.
قــرار نیست در زندگی مان همیشه درگیر مشکلات باشیم. قرار نیست نتوانیم به رؤیاهایمان دست پیدا کنیم یا نتوانیم به دیگران کمک کنیم. کمبود، سرنوشت نـهایی ما نیست.
شما خلق شده اید تا در فـراوانی زندگی کنید. اما اگر خودتـان را همیشه درگیر مشکلات بکنید، به راحتی باور کمبود در شما گسترش می یابد. باورهایی مثل:
• من هیچوقت تـوان مالی برای خرید یک خانه زیبا را نـدارم
• من هیچوقت نمی توانم خـانواده ام را از لحاظ مالی تأمین کنم.
تا زمـانی که به کمبود فکر کنی هیچوقت به ثروت بیش از حد» دست نمی یابی.
شما باید باور کمبود را در خود از بین ببرید و باور فـراوانی را در خود به وجود آورید. خداوند از راه هایی می تواند فراوانی را وارد زندگی شـما بکند که شما هیچوقت فکرش را هم نمی تـوانید بکنید.
او برای این کار، هیچ محدودیتی بـرای شما به خاطر شغل تان، تحصیلات تان یا خانـواده ای که در آن بزرگ شده اید، قائل نیست. اگر شما به او اعتماد کنید، او چیزی فـراتر از درآمد و حقوقتان و همچنین فراتـر از هرآنچه که تا به حال هر کسی در خـانواده تان دیده است، نصیب تان می کند.
جول اوستین
کریستین بوبَن
(به فرانسوی: Christian Bobin)
نویسنده فرانسوی زاده ۲۴ آوریل ۱۹۵۱ در شهر لو کروزو است.
کریستیان (که گاه با املای کریستین» به فارسی نوشته شده) همواره علاقۀ وافری به شهر زادگاه خود دارد. او پس از تحصیل در رشته فلسفه به کارهای گوناگونی مبادرت ورزید: از کار در یک کتابخانه شهری در اوتن یک موزه در لو کروزو تا رومهنگاری برای یک نشریۀ محلی.
او در 1977 به نویسندگی روی آورد و تاکنون بیش از 60 اثر تألیف کردهاست. کودکی، عشق و تنهایی دستمایه خلق بیشتر آثار اوست. آثار بوبن مانند زنجیر به هم پیوستهاند، هر یک تصویر دیگری را روشن ساخته و در کنار هم، تابلوی زندگی و افکار نویسنده را شکل میدهند. برای او تجربههای ساده زندگی ـ کودکی، عشق، تنهایی ـ دستمایه خلق آثاری عاشقانهاست. بوبن بیش از آن که به مضامین و کلمات اهمیت دهد، به آوا و لحن کلام میپردازد؛ با این حال نوشتههای او سرشار از اندیشهاند. اندیشهای که از زندگی عاشقانه اش و از عشقش به زندگی سرچشمه میگیرد. برای بوبن نوشتن، سراییدنِ آواهاست.
در ایران کریستیان بوبن با کتاب ستایش هیچ (éloge du rien) در سال ۱۳۷۳ و کتاب چهره دیگر (Ľ Autre visage) در سال ۱۳۷۴ با ترجمه پیروز سیار معرفی شد. اما بوبن با کتاب رفیق اعلی (Le Très- Bas) با ترجمه همین مترجم به معروفیت دست یافت. بعد از آن تب ترجمه آثار او در کشور شدت گرفت، زیرا به فاصلۀ چند سال تقریباً نیمی از آثار او به فارسی ترجمه شد. چند رمان او حتی بیش از یک مترجم دارد. برای مثال رمان ژه (Geai) علاوه بر همین عنوان، با عنوان ابله محله یا دیوانهبازی (La folle allure) با عنوان دیوانهوار نیز منتشر شده است.
خوشبختی یک نت موسیقی مجزا و منفک نیست، شادی دو نت موسیقی است که هریک به سویِ دیگری پر میکشند. بدبختی زمانی است که صدای ناهنجاری به گوش میرسد چون نت شما با نت طرف مقابل، هماهنگ نیست.
بدترین نوع جدایی بین آدمها، همین است، چیزِ دیگری نیست، تفاوت ضرباهنگ آنها.
کتاب دیوانهوار
#کریستین_بوبن
خداوند به همان راحتی به زمین میآید که موسیقی موتزارت به آسمان میرود، اما گوش شنیدن آن را نداریم.
دستهای خود را در آب رودخانهای بگیرید، آبی را که به این مانع پیشبینی نشده برخورد میکند و شیوهی خندانش را در دور زدن مانع نگاه کنید؛ بگذارید طراوت از دستان شما به روحتان منتقل شود.
مانند یک کودک جلوی های خم شوید و ذهن خود را از هر فکری خالی کنید و به صدای آبی که رد میشود و به بیپروایی روشن زمانی که میگریزد گوش دهید. در همان لحظه یکی از سوناتهای موتزارت را حس کردهاید، دیدهاید و شنیدهاید.
#فراتر_از_بودن
#کریستین_بوبن
به گمان من، هنرِ بزرگ، هنر فاصلههاست، آدمها زیاد نزدیک باشند میسوزند و زیاد دور یخ میزنند، باید نقطه درست را پیدا کرد و در آن ماند .
و آن را جز با ریاضت کشیدن نمیتوان یافت، مثل همه چیزهای دیگری که آدم واقعا میآموزد، برای دانستن باید بهایش را پرداخت .
درد را دوست ندارم، هرگز هم آن را دوست نخواهم داشت، ولی باید اذعان کنم که آموزگار خوبی است، رستگاری نگه داشتن هوشمندی است و نشاط و ملایمت
رستگاری یعنی زنده ماندن حتی اگر مرده باشیم !
#کریستین_بوبن
کتاب دیوانه بازی
هر چه انسان به نور نزدیکتر میشود بیشتر خود را پر از سایه میبیند.
#کریستین_بوبن
وقتی آدم کسی را دوست دارد،
همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن
به او پیدا می کند، تا آخر عمر.»
#کریستین_بوبن
#لاجرم_بردل_نشست
کسانی که ما را دوست دارند، از آنها که از ما نفرت دارند، خطرناکترند! زیرا انسان قادر نیست در مقابل آنها از خود مقاومتی نشان دهد. هیچکس نمیتواند به اندازه یک دوست، انسان را به انجام کاری وادار کند که درست بر خلاف میل اوست.
کتاب دیوانه وار
#کریستین_بوبن
درباره این سایت